غزلی از مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی)، متخلص به «امین»

دلم قرار نمی‌گیرد از فغان، بی‌تو
سپندوار ز کف داده‌ام عنان ، بی‌تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عیش لبی تر نکرد جان، بی‌تو
چو آسمان مه آلوده‌ام زتنگ دلی
پر است سینه‌ام از اَندُهِ گران، بی‌تو
نسیم صبح نمی‌آورد ترانة شوق
سر بهار ندارند بلبلان، بی‌تو
لب از حکایت شبهای تار می‌بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بی‌تو
چو شمع کشته ندارم شراره‌ای به زبان
نمی‌زند سخنم آتشی به جان، بی‌تو
ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم
نمی‌گشایدم از بی‌خودی زبان، بی‌تو
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرّین دهان، بی‌تو
گزارش غم دل را مگرکنم چو «امین»
جدا ز خلق به محراب جمکران، بی‌تو